دستش را کشیدم جدا شد حتی یک تکان هم نخورد بعد دست قطع شده را از من گرفت وهمان طور که از محل قطع خون بیرون می جست آن را روی خاک گذاشت .با یک دست دیگر سر به سجده نهاد وگفت : خدایا قبول کن من این دست را در راه امام حسین دادم . بعد پرسید . از اینجا تا کربلا چقدر راه است شهید معینی آن قدر گریه کرد که نتوانست جوابش را بدهد . او پیشانی معینی را بوسید وگفت : محکم واستوار باشید ورفت . وقتی به سنگر رسیدیم معینی خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود وضو ساخت و به نماز شب ایستاد وقتی دلیلش را پرسیدم گفت : او با یک دست سجده کرد ومن که دو دست داشتم بسیار شرمنده ایثار او شدم بنابرین می خواهم هر شب به یاد او نماز شب بخوانم نام کتاب : قاصد سپیده ( سجده با یک دست) صحفه : 18 نام شهید : ابوالقاسم معینی